حجاب در قران


حجاب تفسیری مغرضانه از آیاتی روشن و ساده

(حجاب مطلقا دستور قران نیست)

حجاب دستور قران نیست که حتی کوچکترین نسبتی هم نمی توان بین انچه امروز تحمیل شده با خواست قران پیدا کرد 

شما را به تعقل و منطق خود توجه می دهم که قطعا از نظز خداوند بالاتر از هر توجیه و تفسیری مورد سئوال قرار خواهد گرفت که گیرم فلانی و فلانی گفتند که چنین نابخردی دستور خداست آیا فهم آیاتی به این روشنی از توان درک ت خارج بود؟


عدل و انصاف و حکمت خداوندی چه ایجاب می کرد؟

آیا خدا را می توان فریب داد و به پیروی از نفس خویش زنان خود را در حجاب برد و طلبکار خدا هم شد و طلب پاداش نیز کرد؟

بی شک برای ما ایرانیان این مهم که حجاب نه تنها باعث عفاف نمی شود بلکه مفسده های گوناگون دارد نه فقط به دلایل عقلی

قابل فهم است بلکه بروشنی در اطراف خود اثرات ویرانگر و مهلک آنرا در تمام جنبه های اجتماعی جامعه و فرد می بینیم

نگارنده ی این مطلب معتقد است که قران کلام خداست اما از لسان انسان جاری شده و خدشه ناپذیر نمی باشد

و الزاما نمی تواند ورای تعقلی که خداوند به بشر داده ملاک و معیار باشد 

اما از آنجا که عده ای برای توجیه اصرار مخرب خود در مورد حجاب به قران استناد می کنند برای کشیدن یک خط بطلان نهائی بر این سوء تفاهم بزرگ که چنین حجابی را دستور قران می دانند شما را دعوت میکنم با جدیت نسبت به مطالب پیش رو توجه و دقت لازم را داشت باشید

و خود را موظف بدانید یا خطای این گفتار را معلوم کنید و یا با احساس مسئولیت تلاش کنید دیگران نیز از این مهم آگاه شوند


#################


آنچه در کل قران جهت توجیه فلسفه ی حجاب مورد استناد قرار میگیرد تفاسیر مربوط به سه آیه می باشد که تک تک آنها را مورد بررسی قرار میدهیم

**************

1- آيه نرمش در گفتار 

(يا نساء النّبى لستنّ كأحد من النّساء إن اتقيتنّ فلاتخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً. و قرن فى بيوتكنّ و لاتبرّجن تبرّج الجاهليّة الأولي…)

احزاب/33ـ32

ای زنان پیامبر شما بمانند هیچکدام از زنان دیگر نیستید (موقعیت حساس و ویژه ای دارید) آنگاه که تقوا پیشه کنید پس در گفتارتان با مغرضین چنان تواضع نکنید که آنها به فکر سوء استفاده از شما بر آیند و آنچه را بگوئید که سنجیده است

و در خانه هایتان آرام گیرید و مانند تبرج کردن دوران جاهلیت تبرج نکنید

توضیح : در مورد تبرج بیشتر صحبت می شود

بروشنی از آيه چنين استنباط مى شود كه آيه مختص زنان پيامبر(ص) است و دستورات خاصى براى آنان به دليل موقعيت ويژه آنها ذكر شده است.

در آيه ابتدا توصيه مى شود كه زنان پيامبر(ص) تقوا پيشه كنند, سپس امر مى شود كه در سخن خضوع نكنند تا افراد بيمار دل به طمع نيفتند. در هيچ جاى آيه قرينه اى وجود ندارد كه ناگزير باشيم طمع را به طمع جنسى معنى كنيم و برداشت كنيم كه منظور آيه اين است كه افراد بيماردل به گناه نيفتند.

از سوى ديگر, خضوع در قول در ترجمه ها و تفاسير مختلف به ناز و كرشمه در صدا معنى شده است. آيا اگر مقصود چنين تعبيرى بود كلمه صوت از قول مناسب تر نبود؟ بويژه آن كه پس از اين جمله خداوند امر مى كند كه (قول معروف) بر زبان بياوريد, و در عبارت (قول معروف) نيز هيچ نشانه بر اينكه مقصود صداى بدون ناز و كرشمه و خشك و خشن است به چشم نمى خورد.

به نظر مى رسد اگر بخواهيم اين جمله را در فضاى سياسى و اجتماعى ذكر شده در بالا معنى كنيم چنين برداشت مى شود كه خداوند به زنان پيامبر(ص) دستور مى دهد كه در برابر منافقان بيمار دل در كلام خضوع نداشته باشند, زيرا آنان ممكن است مطامع سياسى زيادى در سرداشته باشند. يعنى منافقان و بيماردلان براى رسيدن به مطامع سياسى خود سعى داشته اند از زنان پيامبر(ص) سوء استفاده كنند و با آنها از درِ مذاكره و سازش وارد شوند و قرآن با اين بيان, زنان پيامبر(ص) را از هرگونه مداهنه نهى كرده است و به آنها دستور داده كه در برابر منافقان در كلام خضوع نداشته باشند. اما از سوى ديگر در قسمت بعد آيه تصريح مى كند كه با آنان پسنديده سخن گويند يعنى نه سازش كنند و نه كلام زشتى بر زبان آورند كه منافقان را عليه مسلمانان گستاخ سازد.

با توجه به نكته هايى كه گذشت مى توان گفت جمله آغازين آيه كه مى فرمايد: (يا نساء النبى لستنّ كأحد من النساء) عقل را به سوى برداشت مفاهيم اجتماعى و سياسى از آيه راهنمايى مى كند, بويژه كه آوردن عبارت (كأحد من النساء) اين فضا را بيشتر القا مى كند; يعنى زنان پيامبر(ص) مانند يك فرد از جامعه زنان نيستند و تأثير اجتماعى و سياسى ايشان بسيار متفاوت با تأثير يك فرد ازجامعه زنان است. چنان كه گفتيم در جامعه آن روز عرب, زنان سران قبايل با زنان معمولى تفاوت داشتند. آنها به سبب نزديكى با رؤسا مى توانستند منشأ بسيارى تغييرات و اتفاقات در جامعه باشند. به همين سبب قرآن تأكيد دارد كه مسير سوء استفاده ازاين طريق بسته شود و افراد بيمار دل و منافقان نتوانند از راه مذاكره با زنان پيامبر(ص) مطامع خود را عملى سازند. خداوند در اين آيه به زنان پيامبر(ص) به دليل وضعيت خاص آنها سه دستور مى دهد:

نخست آن كه در خانه بمانند و هر روز درجامعه ظاهر نشوند و با استفاده ازموقعيتى كه به دليل انتساب به پيامبر دارند آشوب و بلواى سياسى يا اجتماعى به راه نيندازند.

دوم آن كه در برابر منافقان در سخن نرمى نشان ندهند, يعنى با آنان مداهنه نكنند و آنها را در طمع خام نيندازند (نه آن كه آنها را حتى به فكر گناه هم نيندازند!) درعين حال با منافقان كلام پسنديده گويند; يعنى نه سازش كنند و نه آنها را تحريك كنند كه عليه اسلام نقشه هاى جديد طرح كنند.

 و دستور سوم آن كه مانند جاهليت نخستين در جامعه خودنمايى نكنند.


اگر بخواهيم عبارت (تبرّج جاهلى) را با توجه به فضاى مورد نظرمان توضيح دهيم, باز بايد به اين نكته توجه كنيم كه زنانى كه موقعيت خاص سياسى درجامعه داشته اند با خودنمايى در جامعه موجب تحولات سياسى خاصى مى شده اند (مانند نقش آنها در تهييج و ترغيب جنگاوران). به نظر مى رسد كه خداوند زنان پيامبر(ص) را از ايفاى چنين نقشهايى برحذر مى دارد. به اين ترتيب جاهليت اُولى, يعنى جاهليت پيش از اسلام كه زنان برجسته جامعه باخودنمايى از موقعيت خود سوء استفاده مى كردند. توجه به اين نكته جالب است كه چنين جاهليتى و چنين سوءاستفاده هايى پس از اسلام نيز اتفاق افتاد. بنابراين خداوند با آوردن كلمه جاهليت اولى خبر از جاهليت دومى مى دهد كه پس از اسلام اتفاق مى افتد.

**************


2- آيه جلباب

(يا ايّها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً) احزاب/59

اى پيامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمان بگو كه جلابیب خود را برخود بپوشند كه به اين وسيله محتمل تر است كه شناخته شوند و رنجانده نشوند و خدا آمرزگار مهربان است.


توضیح : در مورد جلابیب بیشتر صحبت می شود


در اين آيه چند نكته چشم گير است:

الف. شأن نزول آيه

مراجعه به شأن نزول هايى كه در تفاسير مختلف درمورد اين آيه ذكر شده به فهم فضاى عمومى آيه كمك مى كند. به چند نمونه توجه مى كنيم.(چه بسا بود كه منافقين از شوخى با كنيزان تجاوز كرده و سر به سر زنان آزاد و نجيبه هم مى گذاشتند. پس وقتى به ايشان مى گفتند چرا اين كار را كردى, مى گفتند ما خيال مى كرديم كنيز و برده هستند پس خدا عذر ايشان را قطع نمود.)18

(سبب نزول آيه مزبور آن بودكه بانوان براى اقتدا كردن به پيغمبراكرم(ص) در مسجد حاضر شده ونماز را پشت سر آن حضرت بجاى مى آوردند, هنگام بازگشتن بعضى از جوانان ولگرد و اوباش مزاحم و متعرض آنها شده اذيت و آزار مى نمودند. چه عادت ايشان آن بود كه با كنيزان مزاح و شوخى مى كردند. منافقين آنها شرارت را از حد گذرانده و متعرض زنان آزاد نيز مى شدند. چنانچه از آنها بازخواست مى كردند مى گفتند گمان كرديم اين بانو از جمله كنيزكان است. پروردگار عذر آنان را با نزول آيه حجاب برطرف نمود.)20

تقريباً بيشتر تفاسير ديگر نيز اين شأن نزول را بيان كرده اند. از اين شأن نزول استفاده مى شود:

قرآن براى تمايز زن آزاده مسلمان از كنيز دستور حجاب را صادر كرده است. لحن قرآن كريم دراين دستور لحنى توبيخى نيست و براى عدم رعايت حجاب هيچ وعده عذابى مشاهده نمى شود, بلكه به نظر مى رسد خداوند از سر مهربانى و خيرخواهى و رحيميت, به زنان مسلمان امر مى كند كه از جلباب استفاده كنند تا آنها را كنيز نپندارند و به آنان توهين جنسى نكنند.

ب. ابهام در مفهوم جلابيب

در مورد معناى جلابيب در تفاسير مختلف نظرات متفاوتى ارائه شده است


(مفسران چند معنى ذكر كرده اند: 1. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى كه از روسرى بلندتر است و سروگردن و سينه ها را مى پوشاند. 2. مقنعه و خمار(روسرى) 3. پيراهن گشاد.)26

يكى ديگر از مفسران مى نويسد:


(راغب, جلباب را پيراهن و روسرى گفته است. صحاح اللغه آن را ملحفه (چادرشب). ابن اثير در نهايه, چادر و رداء گويد. فيروزآبادى در قاموس مى گويد: آن پيراهن و لباس گشاد است كه زن لباسهاى خود را به آن مى پوشاند و يا آن ملحفه است.)27

چنان كه ملاحظه مى شود معناى جلباب طيف گسترده اى از روسرى تا پيراهن, چادر و حتى روبند را در بر مى گيرد. اگر جلباب را به معناى پيراهن بدانيم كه در بعضى تفاسير آمده است, معناى عبارت (يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ) اين است كه زنان آزاده مسلمان بدن خود را بپوشانند تا از كنيزان متمايز شوند. شايد مراد آيه مطلق پوشاندن است و اساساً خداوند در اين آيه حدود حجاب را مشخص نساخته, بلكه يكى از فلسفه هاى حجاب را بيان فرموده است. چنان كه گفتيم از نشانه ها چنين استنباط مى شود كه رعايت نكردن حجاب براى كنيز در جامعه ممنوع نبوده است و مفهوم آيه نيز تمايز بين زن آزاده مسلمان و كنيز است. گويى خداوند مى خواسته زنان مسلمان آزاده در جامعه داراى پوششى باشند تا براى مردانى كه درصدد شناسايى و خريد كنيزان بوده اند, مشخص شود كه نمى توانند با اين نگاه به زنان آزاده مسلمان بنگرند.

تصور مى شود كه برخى برداشتها ازآيه جلابيب؛ مانند آن كه حدود حجاب شامل پوشاندن صورت هم هست يا پرهيز زنان از هر رفتارى كه جلب توجه كند ازاين آيه قابل استفاده نباشد

براستی نمی توان هیچ دلیل محکمی برای تعیین ابعاد و فرم جلباب آورد اما شاید توجه به آیه بعدی در اینباره بهتر ایده ای به ما بدهد

**************

3. - آيه حجاب


(قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم إنّ الله خبير بما يصنعون.
و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهنّ و يحفظن فروجهنّ
و لايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها
و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ
و لايبدين زينتهنّ إلاّ لبعولتهنّ…) نور/31 ـ 30

به مردان مومن بگو ديدگان فرو اندازند, و عورتهایشان را محفوظ بدارند, اين براى آنان پاكيزه تر است. بى گمان خداوند به آنچه مى كنند آگاه است.

و به زنان مؤمن [هم] بگو ديدگان شان را فروگذارند و عورتهایشان را محفوظ بدارند
و زينت شان را جز آنچه از آن آشكار است آشكار نكنند
, روسرى هاشان را برگريبانهاشان بيندازند
و زينت شان را آشكار نكنند, مگر بر شوهران شان…


نكته هاى زير دراين آيه مهم به نظر مى رسند:

الف. مردان و زنان هر دو به (غضّ بصر) امر شده اند, و معناى اين عبارت كاهش دادن نگاه است كه مقصود, ترك نظر به عورت است. همچنان كه جمله بعد نيز ناظر به حفظ عورت از نظر است.
بنابراين از اين قسمت آيه, نمى توان استنباط كرد كه زنان بايد خود را بپوشانند تا مردان نگاه شان به آنها نيفتد, همان گونه كه در مورد عكس اين مطلب نيز چنين حكمى نداريم. در فقه بيان شده كه زنان نبايد به قصد لذت به بدن مرد نگاه كنند, اما بر مردان واجب نيست كه بدن خود را بپوشانند. اين قسمت از آيه چنين مى نمايد كه دراين مورد تفاوتى بين زن و مرد نيست.

ب. اين آيات, پس از آيه جلابيب نازل شده است و حدود حجاب را مشخص مى كند. در آيه آمده است كه زنان بايد روسرى هاشان را برگريبانهاشان بيندازند. بنابراين به نظر مى رسد كه تا پيش از نزول اين آيه زنان گريبانهاى خود را نمى پوشانده اند. از اين رو آنچه در تفسير آيه جلابيب ذكر شده كه پس از نزول آيه زنان مدينه تمام اندام خود را با چادر مشكى مى پوشانده اند, درست به نظر نمى رسد. مگر اينكه بپذيريم زنان مدينه پس از نزول آيه جلابيب از سرتا پاى خود را با پارچه هاى مشكى پوشانده اند, اما توسط پيامبر(ص) از اين پوشاندن كامل بدن منع شده اند و دراين آيه به آنان امر شده كه با روسرى هاى خود گريبانهاشان را بپوشانند.

ج. درآيه به زنان امر شده كه زينت خود را آشكار نكنند, مگر آنچه ظاهر است (و خواه ناخواه آشكار مى شود) در مورد مفهوم زينت نيز برداشتهاى متفاوتى ارائه شده كه همچون معناى جلباب طيف گسترده اى را در بر مى گيرد, ولى بى ترديد استثناى آنچه خودبه خود ظاهر مى شود, ما را در فهم صحيح كلمه زينت راهنمايى مى كند.

**************************

آیا خرد و منطق انسان گواهی نمی دهد بر آنکه آنچه به توصیه خدا باید پوشیده شود همان اعضائی است که وجه افتراق زن و مرد می باشد و دست و پا و سر و صورت یک زن را پوشاندن نهایت حماقت و نابخردی ظالمانه و بی جهت حساسیت جنسی ایجاد کردن است؟



چكيده سخن


با توجه به آيات قرآن در مورد مسأله حجاب، به نظر مى رسد يكى از مهم ترين فلسفه هاى حجاب اين است كه زنان مسلمان در جامعه مورد تعرض جنسى قرار نگيرند و به شأن انسانى آنان لطمه وارد نشود.

. اين دستورات با توجه به شرايط خاص زمان و مكان تغييرپذيرند; اما همواره اصل كلى حفظ شأن انسانى زن بايد رعايت شود.


حال باید اندیشید که چراباید سلیقه ی شخصی چنین غیر مسئولانه نه تنها به عنوان حکم خدا بیان شود و در حالی که ده ها گناه کبیره مانند دروغ و غیبت و تهمت و غصب بیت المال براحتی ندیده گرفته می شود و حتی رباخواری که صراحتا در قران به عنوان جنگ با خدا نام گرفته رسما و علنا در کشور جاری است و در عین حال عده ای چنین مصرانه بر این فریب بزرگ پافشاری میکنند و جامعه ای را با این عمل خود به نابودی و اضمحلال کشانده اند

آیا واقعا می توان این موضوع را یک سوء تفاهم ساده دانست و چون اصرار بر ادامه ی آن را دید به این موضوع توجه نکرد که چرا این تاکید موکد در کشورهای نفت خیز و استراتژیک مطرح است

در حالی که بروشنی آثار مخرب آن دقیقا در جهت عکس آنچه برای توجیه آن ادعا می شود مشهود است اما چنان اصراری بر آن می شود که گوئی تمام مسلمانی را فقط در حفظ حجاب معنی می شود در حالی که کشورهائی که مورد طمع استعمار نیستند بدون حجاب مسلمان هستند بلکه به مراتب مسلمان تر نیز می باشند

از نظر من باید بدون بهانه و بدون تعلل نسبت به آگاه کردن روحانیون و دولتمردان و در صورت عدم همکاری آنها با کمک گروههای مردمی جهت آگاه سازی مردم نسبت به فتنه اقدام عاجل نمود

اگاه سازی به اینکه آنچیزی که ایشان به آن گرفتار و مبتلا هستند نه تنها دستور قران نیست بلکه از نظر عقلی و عملی نتیجه ای کاملا مغایر باخلاق دینی و شعور و شان انسانی دارد


**********************


توضیح : این مطلب با استفاده ی از تحقیقات خانم هما ميرزا وزيرى تهیه گردیده است


انسان سکولار 
شهریور 1390


پي نوشت ها:

1. براى ترجمه آيه ها دراين مقاله از قرآن كريم با ترجمه آقاى بهاء الدين خرمشاهى استفاده شده است.
2. مطهرى, مرتضى, پاسخهاى استاد به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب, قم, انتشارات صدرا, 1367, 47.
3. همو, مسأله حجاب, قم, صدرا, 80.
4. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/461.
5. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان و روح الجنان, بنياد پژهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى, 15/414.
6. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 8/557.
7. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/461.
8. مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, تهران, اسلاميه, 17/292.
9. طيّب, عبدالحسين, اطيب البيان, 10/499.
10. طبرسى, فضل بن حسن, جوامع الجامع, 2/321.
11. مطهرى, مرتضى, پاسخهاى استاد به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب, 50و 51.
12. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان, 15/423.
13. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 8/557.
14. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/462 و 473.
15. مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, 17/293.
16. طوسى, محمدبن حسن, التبيان, 8/339.
17. طبرسى, فضل بن حسن, جوامع الجامع, 5/152.
18. همو, مجمع البيان, 8/578.
19. جرجانى, ابو المحاسن, تفسير گازر, 6/24.
20. بروجرى, تفسير جامع, 5/374.
21. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان, 16/20.
22. حجت بلاغى, صدرالدين, حجة التفاسير, ذيل آيه 59 سوره نساء.
23. كاشانى, فتح الله, منهج الصادقين, 7/368.
24. تفسير اثنى عشرى, 10/488.
25. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/509.
26. مكارم شيرازى, تفسير نمونه, 17/427.
27. قرشى, على اكبر, احسن الحديث,
8/387.28. عابدينى, احمد, فصلنامه فقه, قم, دفترتبليغات اسلامى, شماره 23, بهار 1379, صفحات 49 تا 92.
29. مطهرى, مرتضى, پاسخهايى به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب,13.
30. همان, 33.
31. همان, 34و35.

۳ نظر:

سید رضا سعیدزاده گفت...

با سلام.
پاسخی به مطلب:
https://sites.google.com/site/saeedzadehsrs/home-1

عفاف بدون حجاب گفت...

رضا جان ضمن تشکر از توجه شما جواب شما ابدا مرا قانع نکرد و صرفا تکرار ناقصی از ادعاهائی است که دهها سال است بیان می شود و این مقاله دقیقا در رد آنهاست

ناشناس گفت...

با سلام خود این آیه نقض غرض است چون وقتی شخصی نه یک "زن" بلکه "زنان" داشته باشد مبین اینست که هیچ ارزشی برای زن قائل نشده. چه رسد باینکه توجه دهد که چگونه بپوشد و چگونه بگوید و چگونه زیست نماید. این نشان میدهد که پیغمبر اکرم (ص) هیچگونه ارزشی برای زن قائل نبودند.